تخفیفان
دوستان
موضوعات
آرشیو
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
تبلیغات
آمار
ورود کاربران
مطالب پیشنهادی
نظرسنجي
آخرین مطالب ارسالی
پربازدید ترین مطالب سایت
فروش ویژه مينی كولر روميزی USB
.: داستان های جدید و عاشقانه :.
ورود به آشیو داستان های کوتاه
موضوع: مطالب خواندنی,داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های عاشقی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: چهارشنبه 21 اسفند 1392 ساعت: 0:03
تعداد بازديد : 492
به این پست رای دهید:
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: دوشنبه 28 بهمن 1392 ساعت: 21:02
تعداد بازديد : 462
به این پست رای دهید:
داستان من و زندایی الهام .........
داستان در ادامه مطلب
موضوع: داستان های عاشقی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: چهارشنبه 23 بهمن 1392 ساعت: 4:06
تعداد بازديد : 434
به این پست رای دهید:
موضوع: مطالب خواندنی,داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: سه شنبه 22 بهمن 1392 ساعت: 2:03
تعداد بازديد : 473
به این پست رای دهید:
موضوع: مطالب خواندنی,داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: شنبه 19 بهمن 1392 ساعت: 14:54
تعداد بازديد : 456
به این پست رای دهید:
فرهاد و اصغر هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یک روز همینطور که
در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر
انداخت و به زیر آب فرو رفت.
اصغر فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او
را از آب بیرون کشید.
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: پنجشنبه 30 آبان 1392 ساعت: 19:05
تعداد بازديد : 691
به این پست رای دهید:
مرد جوانی پدر پیرش مریض شد.
چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده ای رها کرد و از آنجا دور شد.
پیرمرد ساعت ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس های آخرش را می کشید.
رهگذران از ترس واگیرداشتن بیماری و فرار از دردسر روی خود را به سمت دیگری می چرخاندند و بی اعتنا به پیرمرد ….
نالان راه خود را می گرفتند و می رفتند. …
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: چهارشنبه 29 آبان 1392 ساعت: 19:04
تعداد بازديد : 525
به این پست رای دهید:
حالش خیلی عجیب بود
فهمیدم با بقیه فرق میکنه
گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: یکشنبه 26 آبان 1392 ساعت: 18:44
تعداد بازديد : 703
به این پست رای دهید:
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک
کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط
خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط
خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با
یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت
بدهیم. همه سوار قطار شدند.
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: شنبه 25 آبان 1392 ساعت: 18:57
تعداد بازديد : 662
به این پست رای دهید:
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک
کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط
خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط
خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با
یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت
بدهیم. همه سوار قطار شدند.
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: پنجشنبه 23 آبان 1392 ساعت: 18:57
تعداد بازديد : 565
به این پست رای دهید:
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های عاشقی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: جمعه 21 تیر 1392 ساعت: 1:00
تعداد بازديد : 1575
به این پست رای دهید:
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های عاشقی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: جمعه 21 تیر 1392 ساعت: 0:58
تعداد بازديد : 1607
به این پست رای دهید:
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های عاشقی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: پنجشنبه 20 تیر 1392 ساعت: 0:58
تعداد بازديد : 915
به این پست رای دهید:
هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟!
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های عاشقی,داستان های پند آموز,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: پنجشنبه 20 تیر 1392 ساعت: 0:58
تعداد بازديد : 1243
به این پست رای دهید:
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: سه شنبه 28 خرداد 1392 ساعت: 13:00
تعداد بازديد : 934
به این پست رای دهید:
بالاخره دکتر وارد شد ، با نگاهی خسته ، ناراحت و جدی .
دکتر در حالی که قیافه نگرانی به خودش گرفته بود گفت :”متاسفم که باید حامل خبر بدی براتون باشم , تنها امیدی که در حال حاضر برای عزیزتون باقی مونده، پیوند مغزه .”
ادامه داستان کوتاه خنده دار در ادامه مطلب…
موضوع: داستان های کوتاه و خواندنی,داستان های جالب,
نویسنده: بزن لایکو
تاریخ: شنبه 12 اسفند 1391 ساعت: 11:51
تعداد بازديد : 965
به این پست رای دهید: